مقابله با عرفانهای نوظهور نیازمند رویکرد فرهنگی، رسانهای و حقوقی هماهنگ است

اشاره: عرفانهای نوظهور با بهرهگیری از رسانههای نوین و محتوای احساسی، تصویری و شخصیسازیشده نوعی معنویت سریع و در دسترس را ترویج میکنند که نیاز عاطفی نسل جوان به آرامش و معنا را هدف میگیرد. جذابیت آنها در پیوند زبان ساده و تجربی عرفان با منطق سرگرمی و خودانگیزشی نهفته است. در برابر این روند رسانههای فرهنگی باید با روایتهای صادقانه، مستند و هنری، تجربهی واقعی جستوجوی معنویت را بازنمایی کنند و از زبان همدلانه و تأملبرانگیز بهره گیرند. راهبرد مؤثر پرورش «سواد معنوی» و تقویت تفکر انتقادی است تا مخاطب بتواند میان معنویت اصیل و احساسات مصنوعی تمایز بگذارد. همزمان نهادهای فرهنگی، قضایی و امنیتی باید هماهنگ و هوشمند عمل کنند؛ تمرکز بر آموزش و آگاهی عمومی در کنار برخورد هدفمند با سوءاستفادهگران. تنها از رهگذر این رویکرد ترکیبی - رسانهای، تربیتی و حقوقی - میتوان در برابر گسترش عرفانهای انحرافی، مصونیت فرهنگی پایدار ایجاد کرد.
در همین راستا خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا با دکتر احسان آذرکمند مدیر گروه رصد و جریان شناسی رسانه پژوهشگاه صدا و سیما گفت و گویی انجام داده است که در ادامه تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد.
رسا ـ عرفانهای نوظهور چگونه استراتژی محتوایی خود را در رسانههای جدید (مانند اینستاگرام، تلگرام و یوتیوب) طراحی میکنند که بتواند در یک محیط اطلاعاتی شلوغ، توجه و اعتماد مخاطب را جلب کند؟ ریشهی “جذابیت رسانهای” این محتواها در چیست و چه مکانیسمهای روانشناختی را هدف قرار میدهند؟
به نظر می رسد این عرفان ها با بهرهگیری از استراتژیهای محتوایی احساسی، شخصیسازیشده و بصری تلاش میکنند در فضای رقابتی اطلاعاتی هم توجه و هم اعتماد مخاطب را جلب کنند. آنان با استفاده از قالبهای کوتاه، روایتهای الهامبخش، موسیقی آرام، رنگهای نمادین و چهرههای کاریزماتیک نوعی تجربهی معنوی سریع و در دسترس را بازنمایی میکنند که نیاز عاطفی و روانی نسل جوان به آرامش، تعلق و معنا را هدف میگیرد. ریشه جذابیت رسانهای این محتواها در ترکیب زبان ساده و تجربی عرفان با منطق سرگرمی و انگیزش فردی نهفته است؛ یعنی بهجای تأکید بر آموزههای پیچیده بر حس حال خوب، خودشناسی و انرژی مثبت تمرکز میکنند. از نظر روانشناختی این محتواها با تحریک مکانیسمهایی چون همدلی عاطفی، تداعی مثبت، خودکارآمدی و نیاز به هویتیابی عمل میکنند و با الگوسازی از افراد موفق و آرام، مخاطب را به نوعی خوددرمانی رسانهای فرا میخوانند.
رسا ـ بسیاری از این عرفانها بر انتقال «تجربه شخصی» (مانند تجربههای معنوی یا شفای درونی) متمرکز هستند که تأثیر عاطفی بیشتری نسبت به استدلال عقلانی دارد. رسانههای جریان اصلی و فرهنگی کشور چگونه میتوانند با استفاده از فرمهای هنری و رسانهای جذاب (مانند مستندسازی، درام و روایتگری)، به شکل صادقانه به نیاز مخاطب به تجربه معنوی پاسخ دهند و در عین حال، محتوای تبیینی ارائه کنند؟
رسانههای مورد اشاره میتوانند با ترکیب روایتگری هنری با عمق تبیینی و صداقت عاطفی، تجربه معنوی را از سطح کلیشه و موعظه به سطح زیستواقعی و لمسشدنی ارتقا دهند. استفاده از قالبهایی چون مستند روایی، درامهای شخصیتمحور و روایتهای الهامگرفته از زندگی واقعی این امکان را فراهم میکند که معنویت در بستر زندگی روزمره، رنج، انتخاب و تحول انسان معاصر بازنمایی شود؛ نه بهصورت خطابه یا تبلیغ. کلید موفقیت در این رویکرد نمایش تجربه انسانیِ جستوجو و تغییر درون است نه صرفاً آموزش آموزههای دینی. چنین محتوایی اگر با زبان تصویری خلاق، موسیقی تأثیرگذار و روایتهای شخصی واقعی همراه شود میتواند هم احساس صداقت و هم عمق فکری ایجاد کند؛ یعنی مخاطب را از طریق تجربه احساسی جذب کند و سپس او را به تأمل عقلانی و معنوی دعوت نماید.
رسا ـ با توجه به اینکه بخش عمده جذب افراد از طریق شبکههای اجتماعی صورت میگیرد، آیا استفاده از همان پلتفرمها برای روشنگری و تبیین خطرات، یک استراتژی مؤثر است؟ تفاوتهای اساسی در تکنیکهای ارتباطی که رسانههای منتقد باید در برابر محتوای این فرقهها در فضای آنلاین به کار گیرند، چیست؟
استفاده از پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تلگرام یا یوتیوب برای روشنگری میتواند استراتژیای مؤثر اما مشروط باشد؛ به این معنا که موفقیت آن نه صرفاً در حضور بلکه در شیوهی حضور و زبان ارتباطی نهفته است. رسانههای منتقد باید بدانند که در فضای شبکهای، منطق گفتوگو، تجربه و احساس بر منطق آموزش مستقیم یا هشدارهای خشک غلبه دارد. بنابراین، تفاوت اساسی در تکنیکهای ارتباطی آنها باید در چند محور باشد، اول اینکه، بهجای زبان هشداردهنده یا داورانه، از روایتهای تجربی و همدلانه بهره گیرند تا مخاطب احساس کند سخن از دل زیست واقعی برخاسته است. دوم، بهجای تمرکز بر نفی و نقد صرف، بر بازسازی جذابیت معنویت اصیل با زبان امروزی و فرمهای کوتاه، تصویری و تعاملی تأکید کنند. سوم، باید از الگوهای روایی غیرمستقیم استفاده کنند؛ یعنی خطرات را از خلال داستان، تجربه فردی، گفتوگو یا طنز اجتماعی نشان دهند، نه از طریق هشدار مستقیم. و چهارم، با استمرار حضور و تولید محتوای احساسی ـ معرفتی، اعتماد تدریجی مخاطب را جلب کنند. در واقع، رقابت در این فضا نه بر سر اطلاعات، بلکه بر سر اعتماد و احساس تعلق رسانهای است.
رسا ـ راهبرد بلندمدت رسانهای برای ایجاد «سواد معنوی» و “مصونیت فرهنگی-رسانهای” در برابر محتواهای گمراهکننده چیست؟ به عبارت دیگر، رسانه چگونه باید جامعه را مجهز به ابزارهای انتقادی کند تا خود بتواند محتوای فرقهای را تشخیص دهد؟
چنین راهبردی باید بر توانمندسازی شناختی و عاطفی جامعه استوار باشد، نه صرفاً بر هشدار یا فیلتر. رسانه باید بهتدریج مخاطب را از مصرفکننده منفعل محتوا به خواننده آگاه و منتقد معنایی تبدیل کند؛ یعنی آموزش دهد چگونه نشانهها، روایتها و انگیزههای پنهان در پیامهای شبهعرفانی را تشخیص دهد. این امر از طریق ترکیب سه محور حاصل میشود: نخست، آموزش تفکر انتقادی و سواد رسانهای در قالبی جذاب و تعاملی (برنامههای گفتوگومحور، بازیوارهسازی، چالشهای تحلیلی)؛ دوم، ترویج تجربه معنوی اصیل و بومی در قالبهای هنری و داستانی تا نیاز معنوی مخاطب پاسخ داده شود؛ و سوم، تقویت اعتماد فرهنگی از طریق چهرههای معتبر و روایتهای صادقانه که میان معنویت و زندگی واقعی پیوند برقرار کنند. در این مسیر، هدف نهایی آن است که مخاطب خود، با ذهنی پرسشگر و دلی آرام، بتواند میان «تجربه راستین» و «احساس مصنوعی» تمایز بگذارد.
رسا ـ تجربه نشان داده است که افشاگریهای مستقیم و تخریبیِ رسانهای علیه یک جریان گاهی اوقات نتیجه عکس داده و باعث تقویت حس “مظلومیت” و پیوستن بیشتر افراد به آن جریان میشود. اساتید محترم، از منظر رسانهای، بهترین پروتکل برای نقد محتوای یک عرفان نوظهور چیست که ضمن حفظ اعتبار خود، از تبدیل شدن به عامل تبلیغ ناخواسته برای آن جریان جلوگیری کند؟
به نظر می رسد بهترین پروتکل رسانهای برای نقد چنین عرفانهایی، رویکرد تحلیلمحور، غیرمستقیم و گفتوگومحور است؛ نه افشاگری مستقیم یا حمله هیجانی. در چنین رویکردی، رسانه به جای برجستهسازی نام و چهره جریان، بر تحلیل سازوکارهای فکری، روانی و ارتباطی آن تمرکز میکند و نقد را در قالبی آموزشی و مقایسهای پیش میبرد؛ مثلاً با نشان دادن تفاوت میان معنویت اصیل و تجربه سطحیِ احساسی. بهجای استفاده از زبان تقابلی یا تحقیرآمیز، باید از منطق همدلی و پرسشگری بهره برد تا مخاطب خود به استنتاج برسد، نه اینکه احساس کند از بیرون قضاوت میشود. همچنین، با جایگزینسازی محتواهای الهامبخش و زیبا از منابع اصیل معنوی و روایت انسانهایی که مسیر واقعی رشد درونی را پیمودهاند، میتوان میدان توجه را از فرقهها به سوی معنویت اصیل منتقل کرد. بدین ترتیب، رسانه هم اعتبار خود را حفظ میکند و هم بدون تبلیغ ناخواسته، در ذهن مخاطب مقایسهی طبیعی و آگاهانه ایجاد میکند.
رسا ـ با توجه به تحولات سریع فناوریهای ارتباطی (مانند متاورس، هوش مصنوعی و واقعیت مجازی)، این عرفانها در آینده با چه ابزارهای رسانهای جدیدی ممکن است به جذب افراد بپردازند؟ رسانههای پیشرو فرهنگی کشور باید از امروز چه تمهیدات و بسترهای رسانهای جدیدی را برای پیشگیری فعال در برابر این تهدیدات آیندهنگر، آماده سازند؟
احتمالاً از این فناوریها برای خلق تجربههای معنوی شبیهسازیشده استفاده خواهند کرد؛ تجربههایی که با ترکیب تصویر، صوت و تعامل ذهنی، حس حضور در جهانهای قدسی مصنوعی را القا میکنند. این جریانها با بهرهگیری از آواتارهای معنوی، راهنماهای هوش مصنوعی و محیطهای مراقبه مجازی، نوعی معنویت دیجیتال شخصیسازیشده میسازند که میتواند جایگزین ارتباط انسانی و دینی واقعی شود. در برابر این روند، رسانههای پیشرو فرهنگی کشور باید از امروز به سمت طراحی زیستجهانهای فرهنگیِ بومی و امن حرکت کنند؛ یعنی تولید پلتفرمهایی که تجربه زیبایی، آرامش و تفکر معنوی را در محیطهای تعاملی دیجیتال ارائه دهند. همچنین لازم است ظرفیت آیندهپژوهی فرهنگی، تیمهای خلاق میانرشتهای (رسانه، دین، فناوری) و سامانههای هوشمند رصد محتوا تقویت شوند تا رویکردی پیشدستانه و تربیتی جایگزین واکنشهای دیرهنگام گردد؛ بدین معنا که معنویت دیجیتال، پیش از انحراف، در مسیر اصیل و آگاهانه هدایت شود.
رسا ـ آیا صرف برخورد رسانه ای با این عرفان ها کافی است یا نه نهادهای قضایی و امنیتی باید برخوردهایی مناسب با این عرفانه های نوظهور(مانند عرفان حلقه) داشته باشند؟
برخورد صرفاً رسانهای با عرفانهای نوظهور، گرچه در آگاهیبخشی عمومی مؤثر است، اما بهتنهایی کافی نیست؛ زیرا این پدیدهها ماهیتی چندلایه، روانشناختی، اجتماعی و سازمانیافته دارند. در کنار روشنگری رسانهای، نهادهای قضایی و امنیتی نیز باید بهصورت هوشمندانه و هدفمند وارد عمل شوند، اما نه صرفاً با رویکرد سلبی یا سرکوبگرانه، بلکه با مدیریت فرهنگی-حقوقی ترکیبی. به بیان دیگر، برخورد حقوقی باید متوجه شبکههای سازمانیافته، سوءاستفادهگران مالی و مدعیان دروغین باشد، در حالی که بخش فرهنگی و رسانهای بر درمان فکری و بازسازی اعتماد معنوی مخاطبان متمرکز شود. هماهنگی میان این نهادها میتواند از دو افراط جلوگیری کند: از یکسو، تبدیل این جریانها به قربانیان مظلومنمای رسانهای، و از سوی دیگر، نادیده گرفتن ریشههای روانی و اجتماعی جذب افراد. نتیجه آنکه مدیریت جامع و چندسطحی ترکیبی از روشنگری، حمایت روانی و اقدام قانونی تنها مسیر اثربخش در مواجهه با این عرفانهاست.